قبیله گرایی؛ ساختاری کاملا محلی است. نمونههای بسیاری از قبایل در کشور افغانستان دیده می شود که عمیقاً تقسیم و کوچکشدهاند، اما با این حال چنین اقدامی آنها را از نظام قبیلهای خارج نکرده است. علاوه کاملا اشتباه است که تصور کنیم؛ که هویت اصلی نظام قبیلهای با توجه به شکلگیری حاکمیت مرکزی از بین رفته و یا در حال نابودی است.
نویسنده: محمد حسین قربانی زواره
قبیله گرایی؛ ساختاری کاملا محلی است. نمونههای بسیاری از قبایل در کشور افغانستان دیده می شود که عمیقاً تقسیم و کوچکشدهاند، اما با این حال چنین اقدامی آنها را از نظام قبیلهای خارج نکرده است. علاوه کاملا اشتباه است که تصور کنیم؛ که هویت اصلی نظام قبیلهای با توجه به شکلگیری حاکمیت مرکزی از بین رفته و یا در حال نابودی است.
گروه های قومی مختلف با زبان و ادیان گوناگون در افغانستان وجود دارند که هر کدام دارای ساختار و نظام بسیار پیچیده قومیتی هستند. قبیله و یا یک گروه قومی ممکن است از یک اقلیت، تاریخ، زبان و فرهنگ مشترک استفاده کنند اما با این حال گروه های قومی که اغلب از طریق ترکیب و ادغام قبایل بزرگتر تشکیل میشوند ساختار و سبک زندگی همانند قبایل گذشته خود ندارند و توانسته تا حدودی نقش جهانیسازی را در خود پیاده کنند و مسئله سنت تا حدودی بین آنها کم رنگشده است. به عنوان مثال معمولا گروه های قومی کوچک؛ شوراهای بزرگی را برای تصمیمگیری در امورات مهم خود انتخاب نمیکنند و چندان تمایلی برای حضور و همکاری جدی با آنان ندارند. مهمتر از همه؛ هویت فردی یک گروه قومی در آنها از اولویت ویژه ای برخوردار است.
امروزه در افغانستان؛ اقوام مهاجر میتوانند بهجای گرایش به آدابورسوم تاریخی و گذشته که به طور معمول از جامعه افغان و نظام قبایلی نشات گرفته؛ تمایل به ایجاد فرهنگ و زبان کشور خودشان داشته باشند. وجود چنین تفاوتهایی در یک نظام قبایلی؛ شکل غیر دولتی از سازمان اجتماعی ترکیبی را فراهم میکند و این امر زمانی پررنگتر میشود که وابستگیهای مذهبی و هویت قومی درهمآمیخته میشود. اکنون در افغانستان مبارزه برای تشکیل دولتهای قومگرا؛ موجب جنگ و خونریزی شدید شده و میتوان آن را همانند آنچه در تجزیه یوگسلاوی سابق بین قومیتهای کروات و صربها و بوسنیاییها رخ داد تشبیه نمود.
باوجود چنین معیارهایی تاجیکها، ازبکها؛ هزارهها و ترک ها بایستی در زُمره گروه های قومی و نه قبیلهای قرار گیرند.[1]در حقیقت؛ کشورهای اصلی تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان بهنوعی در درون اقوام و قبایل افغان رسوخ کرده و فرهنگ و اجتماع آنان را دستخوش تغییرات قرار داده اند. بی تردید در این میان پشتونها یک چالش کاملا جدی و مهم محسوب میشوند زیرا آنها میتوانند به عنوان یک گروه قومی و حتی یک کنفدراسیون قبایلی مورد توجه قرارگرفته و اثرگذار باشند. در ادامه یک مؤلفه قومی برای ملیگرایی قومی؛ پشتونها هستند که برای مدت بسیار طولانی بر ایجاد یک «پشتونستان مستقل» در خاک افغانستان فارغ از نظام حاکمیت فعلی تلاش کرده و تقویتشدهاند.
با این حال پشتونها نیز ویژگیها و نظام قبیلهای را نشان می دهند و بسیار نزدیک به گذشته خود عمل کرده اند. با بررسی بیشتر میتوان پی برد که قبایل گوناگونی در داخل قومیت پشتون وجود دارد که شامل بخشهایی از مناطق غربی، جنوبی، شرقی و قسمت کوچکی از شمال افغانستان است. همچنین قبایل غیر پشتون همچون نورستانی ها در شمال شرقی افغانستان حضور فعال و جدی دارند که تاریخ نشان داده آنها رابطه چندان مناسبی با پشتون ندارند.
پاورقی:
[1] Thomas.j.barfild,culture and custom innation-building:law in Afghanistan,maine law review,vo1,60,no2,summer2008,p.334.
منبع: مطالعات افغانستان
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/16297
تگ ها: